اشعار فاطمه معصومه شریف

  • متولد:

سلامی از طرف خانواده ام به شما  / فاطمه معصومه شریف

به لطف آتش عشقت هنوز شعله ورم 
چه آتشی که مهارش نکرد چشم ترم 

سلام ای که از احوال من خبر داری !
از اینکه خسته تر از قبل و بی پناه ترم 

مرا پناه بده مهربان ! اگر ندهی ،
شبیه خانه به دوشان همیشه در به درم 

به رقص آمده چادر سفید من در باد ‌..
منم کبوتر تو! چادر است بال و پرم 

تمام راه دلم خواست پابرهنه شوم 
به یاد خاطره های جوانی پدرم 

برای اینکه بیندازمش درون ضریح 
سپرده نامه به من خواهر بزرگ ترم

و مادرم که اگر چه شگون نداشت ولی 
به جای کاسه ی آب اشک ریخت پشت سرم 

سلامی از طرف خانواده ام به شما 
و هر کسی که دلش پر کشیده سوی حرم

خدا کند که خودت حاجت مرا بدهی
ولی خدا نکند باشد آخرین سفرم 

495 0 4.5

کلاغان کلاغان مگر می گذارند ؟! / فاطمه معصومه شریف

شبم تار و آیینه ها پر غبارند
و آیینه ها هم تورا دوست دارند

و گنجشک هایی که بر شاخه هستند
تمام زمستان به فکر بهارند

نشستم صدای تو یادم بیاید
کلاغان کلاغان مگر می گذارند ؟!

ببین آسمان خالی است از ستاره
ولی غصه ها در دلم بی شمارند

ببین کوه ها را که اندوهگین اند
ببین جاده هارا که چشم انتظارند

ببین دشت هارا که بی تو کویرند
و از دوری ات رود ها بی قرارند

چه قدر آسمان از نبودت بگیرد
چه قدر ابرها در فراقت ببارند؟

به موهای بابا که دیگر سپید است
به چشمان مادر که از گریه تارند

بیا و کمک کن به این بی پناهان
به اینان که جز تو امیدی ندارند ....
1523 1 5

از پس این ابرها پیداست ماه دیگری / فاطمه معصومه شریف

توبه هایم را شکسته اشتباه دیگری 
از گناهی می روم سوی گناه دیگری 

لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می دهد 
می گذارد بر سر هر راه چاه دیگری 

گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین 
توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری 

مثل حر من نیز برگشتم که غیر از خیمه ات
نیست مارا در همه عالم پناه دیگری 

ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ 
بی کفن ،لب تشنه ،بی سر پادشاه دیگری ؟

آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه 
آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری 

می کشیدند آه هم شمشیرها هم تیرها 
از دل هر نیزه برمی خاست آه دیگری 

کاش در آن لحظه ها یا خواهرش آنجا نبود 
یا نمی انداخت بر جسمش نگاه دیگری 

انتقام خون اورا یک نفر خواهد گرفت 
از پس این ابرها پیداست ماه دیگری 
 
2821 9 4.74