اشعار فاطمه معصومه شریف

  • متولد:

این انقلاب چشمه ای از انقلاب توست / فاطمه معصومه شریف

برخیز و در تمام جهان انقلاب کن 
روی سپاه عاشق خود هم حساب کن

ما ملت امام حسینیم و با توایم
شاگرد های پیرخمینیم و با توایم 

چشم انتظار باغ پر از گلشن توایم
چشم انتظار بیست و دوی بهمن توایم

این انقلاب چشمه ای از انقلاب توست
پیروزی اش مقدمه ی فتح باب توست

ای نور محض وعده ی صادق خود تویی 
چشمِ امید این همه عاشق خود تویی 

بنشان به خاک، خاک سیاه... آن سپاه را 
برهم بزن صلابت کاخ سیاه را 

چیزی به انتهای سیاهی نمانده است
والفجر... تا طلوع تو راهی نمانده است
 
190 0 5

شدم‌ عاقبت غرق نصرمن الله ... / فاطمه معصومه شریف

به آسایش جان و تن فکر کردم 
به آرامش خویشتن فکر کردم

به دلبستگی های این زندگی آه 
چه خودخواه بودم به من فکر کردم 

اگر چه فلسطین و لبنان در آتش
به امنیتم در وطن فکر کردم 

چرا جای اینکه بسوزم از این غم 
به با غصه ها ساختن فکر کردم ؟


پس از حاج قاسم ولی شب به شب من 
به آن ماه خونین بدن فکر کردم 

شدم‌ عاقبت غرق نصرمن الله ...
به چشمان سیدحسن فکر کردم ...
 
266 0

سلامی از طرف خانواده ام به شما  / فاطمه معصومه شریف

به لطف آتش عشقت هنوز شعله ورم 
چه آتشی که مهارش نکرد چشم ترم 

سلام ای که از احوال من خبر داری !
از اینکه خسته تر از قبل و بی پناه ترم 

مرا پناه بده مهربان ! اگر ندهی ،
شبیه خانه به دوشان همیشه در به درم 

به رقص آمده چادر سفید من در باد ‌..
منم کبوتر تو! چادر است بال و پرم 

تمام راه دلم خواست پابرهنه شوم 
به یاد خاطره های جوانی پدرم 

برای اینکه بیندازمش درون ضریح 
سپرده نامه به من خواهر بزرگ ترم

و مادرم که اگر چه شگون نداشت ولی 
به جای کاسه ی آب اشک ریخت پشت سرم 

سلامی از طرف خانواده ام به شما 
و هر کسی که دلش پر کشیده سوی حرم

خدا کند که خودت حاجت مرا بدهی
ولی خدا نکند باشد آخرین سفرم 

644 0 4.67

کلاغان کلاغان مگر می گذارند ؟! / فاطمه معصومه شریف

شبم تار و آیینه ها پر غبارند
و آیینه ها هم تورا دوست دارند

و گنجشک هایی که بر شاخه هستند
تمام زمستان به فکر بهارند

نشستم صدای تو یادم بیاید
کلاغان کلاغان مگر می گذارند ؟!

ببین آسمان خالی است از ستاره
ولی غصه ها در دلم بی شمارند

ببین کوه ها را که اندوهگین اند
ببین جاده هارا که چشم انتظارند

ببین دشت هارا که بی تو کویرند
و از دوری ات رود ها بی قرارند

چه قدر آسمان از نبودت بگیرد
چه قدر ابرها در فراقت ببارند؟

به موهای بابا که دیگر سپید است
به چشمان مادر که از گریه تارند

بیا و کمک کن به این بی پناهان
به اینان که جز تو امیدی ندارند ....
1567 1 5

از پس این ابرها پیداست ماه دیگری / فاطمه معصومه شریف

توبه هایم را شکسته اشتباه دیگری 
از گناهی می روم سوی گناه دیگری 

لحظه لحظه پشت هم شیطان فریبم می دهد 
می گذارد بر سر هر راه چاه دیگری 

گریه باید کرد تنها در عزای تو حسین 
توبه غیر از این ندارد هیچ راه دیگری 

مثل حر من نیز برگشتم که غیر از خیمه ات
نیست مارا در همه عالم پناه دیگری 

ای زمان در طول تاریخ اینچنین داری سراغ 
بی کفن ،لب تشنه ،بی سر پادشاه دیگری ؟

آه از آن ساعت از آن گودال و از آن قتلگاه 
آه از آن تل که خودش شد قتلگاه دیگری 

می کشیدند آه هم شمشیرها هم تیرها 
از دل هر نیزه برمی خاست آه دیگری 

کاش در آن لحظه ها یا خواهرش آنجا نبود 
یا نمی انداخت بر جسمش نگاه دیگری 

انتقام خون اورا یک نفر خواهد گرفت 
از پس این ابرها پیداست ماه دیگری 
 
3001 9 4.74