به لطف آتش عشقت هنوز شعله ورم چه آتشی که مهارش نکرد چشم ترم
سلام ای که از احوال من خبر داری ! از اینکه خسته تر از قبل و بی پناه ترم
مرا پناه بده مهربان ! اگر ندهی ، شبیه خانه به دوشان همیشه در به درم
به رقص آمده چادر سفید من در باد .. منم کبوتر تو! چادر است بال و پرم
تمام راه دلم خواست پابرهنه شوم به یاد خاطره های جوانی پدرم
برای اینکه بیندازمش درون ضریح سپرده نامه به من خواهر بزرگ ترم
و مادرم که اگر چه شگون نداشت ولی به جای کاسه ی آب اشک ریخت پشت سرم
سلامی از طرف خانواده ام به شما و هر کسی که دلش پر کشیده سوی حرم
خدا کند که خودت حاجت مرا بدهی ولی خدا نکند باشد آخرین سفرم